اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیراگاه چشمها به صاحبانش دروغ می گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]
کلبه ی درویشی
داستان عاشقانه جدید غمگین 90
شنبه 90 آبان 21 , ساعت 5:25 عصر  

داستان عاشقانه

داستان عاشقانه  جدید غمگین 90

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

 

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز


نوشته شده توسط امیرسرگلزایی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

کلبه ی درویشی

امیرسرگلزایی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 5 بازدید
بازدید دیروز: 6 بازدید
بازدید کل: 64930 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

آبان 90
لوگوی وبلاگ من

کلبه ی درویشی
لینک دوستان من

ازهردری-از هر کجا+ فتوبلاگ
قاصدک
کانون فرهنگی شهدا
لنگه کفش
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
افسونگر
جاده های مه آلود
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
choobak33
کلبه تنهایی
نشریه حضور
****شهرستان بجنورد****
+O
بی سر و سامان
♥ ♥ ♥ عشق در کائنات ☺
تنهایی......!!!!!!
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
خاطرات دکتر بالتازار
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
عشق گمشده
یادداشتهای فانوس
برادران شهید هاشمی
یامهدی
امپراتور
یاسمن
نسیم یاران
ترانه ی زندگیم (Loyal)
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
محمد قدرتی
مردود
ماه و مهــــــــــــــر
جوان امروزی
غروب آرزوها
گروه اینترنتی جرقه داتکو
چفیه
همای رحمت
مکاشفه مسیح
هر چی تو دوست داری
حرف های من...
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد!!!
صدفی برای مروارید
شاهکار
عزای حسینی
کلبه ی عشق
باشگاه پرواز
رپ فارسی
عشق تابینهایت
دانلود و نقد کتاب
فاطمیون لنجان
مهدی یاران
هستانه
ای دریغااااااااا
عدالت جویان نسل بیدار
از فرش تا عرش
ستاره
انتظار نور
جامع ترین وبلاگ خبری
بهار صداقت**
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
بهشت دانلود
مناجات با عشق
ما آخر رفاقتیم
خاطرات بارانی
زندگی زیباست اما...
جالب انگیزناک
عشقی
آرامش ابدی
*غدیر چشمه هیشه جاری*
یه دختر
بی تو 2
پرستو.....
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
بیا داخل.ضررنمیکنی....
الکترونیک و کارما
من
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
سایت عاشقانه
fazestan
حاج آقا مسئلةٌ
ミ★ミسکوت غمミ★ミ
دوست داشتن
کلاغ پر
اشک یخ زده
هر چی بخوای
قلب سنگی
دختری از تبار پاییز
سحر
نوشته های دلم
داستانا سرا
دور از یار
فقط خدا
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
دنیارو نخوام کیو باید ببینم؟
چـــــاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
عاشق تنها....
اهسته اهسته
فریاد های زیر زمینی تهی
بیخیال من شید
ایلار
زندگی زیباست پس بخند
تنهایی هم زیباست اگر بگذارند
آشنای غریب
جست وجوگر
ما لایق بهترینیم
تفکری زیبا
ورزش و سلامتی
همنواز
نوشته های من
Hnabii
Love Makes Me Crazy
در حسرت دیدار تو اواره ترینم
به عشق یار
ice boys
سمندر
!...عشق...!
موسیقی اصیل ایرانی
باحال
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

داستان خنده دار جدید باحال
داستان عاشقانه جدید غمگین 90
حکایت پیرزن و غول چراغ جادو
زیباترین قلب.! (داستان معرکه)
[عناوین آرشیوشده]